برگی از دفتر خاطرات
19 دی 1391 توسط امیدی
علی محمدی
همراه شهید اکبرزاده نیروهای عمل کننده رادنبال می کردیم . حاج آقا وقتی به شهدایی که روی زمین افتاده بودند، می رسید، دست به سروصورت آنها می کشید وخود را متبرک می کرد وهمراه باغبطه باانها سخن می گفت .وقتی به خط رسیدیم ، درگیری خیلی شدیدبود. باخطراتی که تهدیدش می کرد صدمتراز خاکریز فاصله گرفت وزیرآتش مستقیم دشمن آن قدر دعا کردوسجده نمودتا خط دشمن شکسته وراه باز شد