تقدیم با امام منتظران
19 فروردین 1392 توسط امیدی
گفتم به دوست از چه نهانی ز دیده ام
گفتا ز بس که بی ادبی از تو دیده ام
گفتم به دوست توبه کنم از گناه خویش
گفت از تو غیر توبه شکستن ندیده ام
گفتم به دست تو قلم عفوِ سرمدی ست
گفتا به رویِ نامه زشتت کشیده ام
گفتم به قصد کعبه کویت روان شدم
گفتا بگو که هَروَله اَسا دویده ام
گفتم هزار راز نهان در دل من است
گفتا نگفته راز نهانت شنیده ام
گفتم به اشکِ دیده زارم عنایتی
گفتا که گوهری ست که من پروریده ام
گفتم امید «هاشمیِ» بینوا تویی
گفتا که ناامید ز خود را ندیده ام