حکایت
24 دی 1394 توسط امیدی
از کاسبی پرسیدند:
چگونه دراین کوچه پرت وبی عابرکسب روزی میکنی؟
گفت:آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هرجا که باشم پیدا میکندچگونه
فرشته روزیش مرا گم میکند .
پسری با اخلاق ونیک سیرت اما فقیر به خواستگاریی دختری می رود
پدر دخترگفت:
توفقیری ودخترم طاقت رنج وسختی نداردپس من به تو دختر نمی دهم
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرودپدر دختر با
ازدواج موافقت می کندودر مورد اخلاق پسر می گوید:
انشاءالله خدا اورا هدایت میکند.
دختر گفت:پدرجان!مگر خدایی که هدایت میکندبا خدایی که روزی میدهدفرق دارد؟