خدايا از تو چه خواهم؟...
خدايا از تو چه خواهم؟…
از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، خدا گفت: نه!رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد، خدا گفت: نه!شکیبایی زاده رنج و سختی است.شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد، خدا گفت: نه!من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را به چنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد، خدا گفت: نه!رنج و سختی، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد، خدا گفت: نه!بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه.من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که او مرا دوست دارد