در انتظار فرج
14 فروردین 1392 توسط امیدی
در انتظار فرج
دلم شكستي و جانم هنوز چشم به راهت
شبي سياهم ودر آرزوي طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپيد گشت و غمي نيست
اگر قبول تو افتد فداي چشم سياهت
زگرد راه برون آ، که پير دست به ديوار
به اشك وآه يتيمان دويده بر سر راهت
بيا كه اين رمد چشم عاشقان تو اي شاه
نمي رمد مگراز توتياي گرد سپاهت
بيا كه جز تو سزاوار اين كلاه و كمر نيست
تويي كه سوده كمربند كهكشان به كلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاك توان ديد
به روي چون مني الحق دريغ چشم ونگاهت
برو به كنج خراباتت اي نديم گدايان
تو بختت آن نه كه راهي بود به خلوت شاهت
در انتظار تو ميميرم و در اين دم آخر
دلم خوشست كه ديدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو بردميد ومن به دل خاك
اجازتي كه سري بركنم به جاي گياهت
تنور سينه ي مارا اي آسمان به حذر باش
كه روي ماه سيه مي كند به دوده ي آهت
كنون كه مي دمد از مغرب آفتاب نيابت
چه كوه هاي سلاطين كه مي شود پر كاهت
تويي كه پشت و پناه جهاديان خدايي
كه سر جهاد تويي و خداست پشت پناهت
خدا وبال جواني نهد به گردن پيري
تو شهريار خميدي، به زير بار گناهت
شهريار
شبي سياهم ودر آرزوي طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپيد گشت و غمي نيست
اگر قبول تو افتد فداي چشم سياهت
زگرد راه برون آ، که پير دست به ديوار
به اشك وآه يتيمان دويده بر سر راهت
بيا كه اين رمد چشم عاشقان تو اي شاه
نمي رمد مگراز توتياي گرد سپاهت
بيا كه جز تو سزاوار اين كلاه و كمر نيست
تويي كه سوده كمربند كهكشان به كلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاك توان ديد
به روي چون مني الحق دريغ چشم ونگاهت
برو به كنج خراباتت اي نديم گدايان
تو بختت آن نه كه راهي بود به خلوت شاهت
در انتظار تو ميميرم و در اين دم آخر
دلم خوشست كه ديدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو بردميد ومن به دل خاك
اجازتي كه سري بركنم به جاي گياهت
تنور سينه ي مارا اي آسمان به حذر باش
كه روي ماه سيه مي كند به دوده ي آهت
كنون كه مي دمد از مغرب آفتاب نيابت
چه كوه هاي سلاطين كه مي شود پر كاهت
تويي كه پشت و پناه جهاديان خدايي
كه سر جهاد تويي و خداست پشت پناهت
خدا وبال جواني نهد به گردن پيري
تو شهريار خميدي، به زير بار گناهت
شهريار