یاامام زمان
22 اردیبهشت 1395 توسط امیدی
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بتشکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکستهایم نه
برای عدهای ولی چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعهام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی
ای آخرین توسلِ سبزِ دعای ما؛
آیا نمی رسد به حضورت دعای ما؟
شنبه، دوباره شنبه …، دوباره سه نقطه چین؛
بی تو، چه زود می گذرد هفته های ما …
می نویسم که شب تار، سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد…